ما همیشه از مسئولین و دولت و متعلقاتش گلهمندیم اما غافلیم از اینکه این مسئولین هم از خودمان هستند. و حالا ما کهایم؟ ما همانهایی هستیم که در شرایط بحرانی ماسک و الکل و مواد ضدعفونیکننده را احتکار میکنیم و یا اگر احتکار نکنیم آنها را چندین برابر قیمت اصلیاش میفروشیم. ما همانهایی هستیم که میرویم داروخانه و میگوییم «بیستتا الکل بدهید» بدون اینکه فکر کنیم میشود کمتر خرید تا بقیه هم بتوانند استفاده کنند. ما همانهایی هستیم که حتی در این شرایط تن به رعایت بهداشت نمیدهیم و توی کوچه و خیابان بدون ماسک راه میرویم و عطسه و سرفه میکنیم و تفمان را میاندازیم کف خیابان. ما همانهایی هستیم که تعطیلمان میکنند بمانیم توی خانه تا ویروس پخش نشود و سلامت خودمان و بقیه به خطر نیفتد، اما شلوارک و رکابی و اهل و عیال را برمیداریم و میرویم شمال که جوج بزنیم با نوشابه! کدام فرهنگ؟ کدام شرافت؟ کدام انسانیت؟ بهقول جوکر: «بهت ثابت میکنم وقتی این مردم متمدن توی موقعیت بحرانی قرار بگیرن حتی حاضرن همدیگه رو بخورن.» بله! ما حاضریم در شرایط بحرانی همدیگر را بخوریم و آنقدر مزخرفیم که آنچندنفر آدم خوب بین خودمان را هم یا راهی مطب روانپزشک میکنیم یا سینهٔ قبرستان! از عاقبتمان میترسم...
*🔻برخی مسلمان نیستند، ولی باتقوا هستند! اینها عاقبت به خیر میشوندخب! بعد از اینکه پرتقال امروزم را خوردم، آمدهام کمیراجعبه کرونا با شما صحبت کنم. البته مطمئنم که شما همهٔ این مطالب را بهتر از من میدانید ولی بیایید بار دیگر مرورشان کنیم و خارج از جو حاکم و حواشی و شایعات، به این ویروس بپردازیم.
کمتر از بیست و چهار ساعت..برای مقابله با این ویروس بیشعور آدمکش، چیزی به ذهنم نمیرسد جز اینکه به خانواده و دوستان سفارش کنم احتیاط کنند، روزی چندبار دستهایم را بشویم، شبی یکدانه پرتقال بخورم، سعی کنم مواظب خودم باشم و به معنای واقعی کلمه طوری زندگی کنم که انگار هرروز روز آخر عمرم است! :|
دانلود آهنگ ایهام به نام عشق۱. ترم جدید شروع شده و من تازه فهمیدم که چقدر دلم برای دانشکده و کلاسها تنگ شده بود؛ برای این ساختمان سرد دوستداشتنی و آدمهای تویش. سر کلاس که بودیم استاد مثنوی میخواند و من احساس میکردم که هر لحظه در سلولهایم گلی میشکفد.
دانلود آهنگ ایهام به نام عشقهمین چندروز پیش یک میز و سه صندلی گذاشتم توی اتاقم. روی یکی از صندلیها خودم نشستم، روی یکی دلم را نشاندم، و روی دیگری عقلم را. نشستیم و ساعتها حرف زدیم؛ از زندگی، از عشق، از منطق، از اهدافمان، آرمانهایمان و از هر در دیگری که فکرش را بکنید. میان صحبتهایمان، گاهی دل خشمگین میشد، گاهی عقل دندانقروچه میگرفت، گاهی دل بغض میکرد، گاهی عقل آه از نهادش برمیخاست. سعی میکردم آرام باشم و آنها را هم به آرامش دعوت کنم. بههرحال تصمیمگیری برای یک مسئلهٔ جدی نیاز به همفکری و مشورت دور از هیجان دارد. خوشبختانه این اتفاق افتاد و وقتی بعد از ساعتها، تصمیم نهایی را گرفتیم، بر لب هر سهمان لبخند بود. من فکر میکنم راضی کردن عقل و دل در کنار هم، کار دشوار اما خوشنتیجهای است. ما دوباره سهتایی دور هم جمع شدیم و تصمیم گرفتیم که دست کم تا چندسال آینده، ادبیاتمان را دور از اضافهشدن هر دغدغهٔ دیگری ادامه بدهیم. :)
دانلود آهنگ ایهام به نام عشقتعداد صفحات : 1